پشتگدار
اهوان در گمبتک رم کرده اند
هر ریواسش زیر سم خم کرده اند
دره بید از خشکسالی شد سپید
بچه بساک ها هوس لم کرده اند
خلمه ها در زاغه های بی هوا
چون کلوخپز روی هم دم کرده اند
بلگیارون کوفیکون شد بلعجب
قنبراباد را مزیین کرده اند
در مصومچه کبکها جیکجیک کنان
زیر گز جفتی فراهم کرده اند
چشمه های تنگه بی اب علف
گویی انجا اب زمزم کرده اند
دره ی مولو فقط شنزاری است
در گمانم خاک عالم کرده اند
درگدار تنگس میان روته ها
بافه ی کنگر مجسم کرده اند
خرسه در با ان همه سنگ و سقال
گوئیا صحرای ماتم کرده اند
در برفتو اب و ابادی مجو
میشها تر بسته سرخم کرده اند
توقولیهایش زفرط سوختگی
بر دل ما سیلها غم کرده اند
گفته راوی درماهور بالخونه
زیر زینگا گنج ادهم کرده اند
نقطه ی عکس برفتو شد نثار
دمب گوها سربه عالم کرده اند
قبه ی اوبید و ان بوریجه اش
ترس چوپان را دمادم کرده اند
هرسگی درچاریزو زالو گرفت
چون عرق پیدا نشد تم کرده اند
حول و حوش کولوپ گزنگمین
کنگرانش قد ادم کرده اند
نینه ای ها درگدارنر باچماق
مشدعلی رامثل کژدم کرده اند
ناهک و غزلاغز و میوندره
زارعانش را چو دیلم کرده اند
لنجه ای ها کنج تختی قالروبا
باصداشان روبهان رم کرده اند
تازگیها صید خرگوش مد شده
زخم ماش و سیخ مرحم کرده اند
قاتلان بی مخی درقارتپه
خون بدل اولیائ دم کرده اند
چارغاشا و چاه ادمخوار ان
عرب و ترکش باهم کرده اند
قریه ی ما طایقان نامش بود
کوچ خلقش جمله باهم کرده اند
درگذشته جنب و جوشی نیک داشت
گویی انجا خلق محرم کرده اند
شبنشینیهای پرنطق و دراز
بس خوش و بش ها که باهم کرده اند
روی کرسیهاش بادام و مویز
جوزقند و برگه درهم کرده اند
چه شبانها همپرند در قاشها
در شامرتی چایها دم کرده اند
در فسوسم من که امروزه چنین
بر جداییها سرخم کرده اند
کوچه های ده کنون بی رونق است
خانه ها هردم نفرکم کرده اند
در زمستان گرگهای بی وفا
دائما پیله به ادم کرده اند
بدتر از این گرگها گرگ دوپا
درسحرها دست درهم کرده اند
در طویله داخل باربندها
سایه ی هر بره را کم کرده اند
عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار بازدید
آمار
وب سایت:
